بخش 13-آموختن وزیر مکر پادشاه را

------------------------------------------

او وزیری داشت گبر و عشوه ده

 کو بر آب از مکر بر بستی گره

حاکم یهودی وزیری داشت بسیار زرنگ و در کیس بودن چنان بود که اگر اراده میکرد اب را مانند نخ گره میزد

گره زدن اب کنایه از تبحر زیاد است که در مثال های مراوده ای زیاد به چشم میخورد

-----------------------------------------

گفت ترسایان پناه جان کنند

 دین خود را از ملک پنهان کنند

 

وزیر خطاب به حاکم جهود گفت

مسیحیان از ترس جانشان دین خویش را مخفی مینمایند

مسایل السلوک

مخفی کردن دیانت طبق شریعت هنگام خوف جان جایز است

اما کاملین متفاوت هستند

حکایتی است در منقبت سیدنا بلال رض هنگامی که ایمان اورد اربابش امیه بن خلف در گرمای تابستان سنگهای بزرگ را روی سینه مبارک میگذاشت و با شلاق او را مجازات میکرد

ابوبکر رض وقتی صدای ناله بلال راشنید وی را نصیحت کرد ایمانت را کتمان کن

بلال قبول کرد اما فردا مجددا صدای احد احد سیدنا بلال شنیده شد

ابوبکر گفت مگر نگفتم ایمانت را پنهان بدار

گفت یا ابی بکر نمیتوانم

و به این طریق سیدنا ابوبکر ترقیب یافت تا این گوهر ایمانی را خریداری و ازاد نماید

--------------------------------------

کم کش ایشان را که کشتن سود نیست

 دین ندارد بوی مشک و عود نیست

 

وزیر گفت

ترسایان را کمتر هلاک کن زیرا در هلاکت انان فایده ای نیست

زیرا دیانت که همانند عطر و مشک نیست که دارای بوی خاصی باشند

و نمیشود به تمسک زور مردم را از عقیده برگرداند

----------------------------------------

سر پنهانست اندر صد غلاف

 ظاهرش با تست و باطن بر خلاف

 

راز چیزی پنهان است و دیانت نیز راز است لذا یک امر قلبی قابل تمییز دادن نیست

ممکن افراد ظاهرش با تو باشد اما در نهان خویش مخالف باشند

بقول معروف

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

--------------------------------------------

شاه گفتش پس بگو تدبیر چیست

 چارهٔ آن مکر و آن تزویر چیست

 

حاکم یهودی گفت با این استدلال راه حل ان را بیان کن

و راه مبارزه با حیله کتمان دیانت چگونه است

----------------------------------

تا نماند در جهان نصرانیی

 نی هویدا دین و نه پنهانیی

 

 

وزیر من انتظار دارم تدبیری نمایی تا در جهان یک نصرانی نماند

نه ان کسی که تقیه دیانت نماید و نه انکس که اشکارا اعلام مسحییت نماید

----------------------------------

گفت ای شه گوش و دستم را ببر

 بینی‌ام بشکاف و لب در حکم مر

 

وزیر خطاب به شاه گفت

ابتدا باید دستور دهی گوش و دست من را قطع نمایند

و بینه من را هم شکافی بیندازی

------------------------------------

بعد از ان در زیر دار اور مرا

تا بخواهد یک شفاعتگر مرا

 

در مرحله بعدی نقشه من را به زیر چوبه دار ببر که بر دارم زنی

اما با ترفند یکی بیایید و ضامن من شود تا از مرگ من صرف نظر نمایی

--------------------------------------

بر منادی‌گاه کن این کار تو

 بر سر راهی که باشد چارسو

 

و اتفاقا این سناریو باید در محل اجتماع مردم باشد یعنی همه متوجه گردند

لذا این کار را در جایی پر ایاب و ذهاب و دقیقا در محل چهار راه شهر انجام بده

----------------------------------------------

انگهم از خود بران تا شهر دور

تا دراندازم در ایشان شر و شور

در مرحله بعدی دستور بده من را به مکانی دور تبعید کنند

تا بدین وسیله در میان مردم شر و شور بوجود اورم.



تاريخ : پنج شنبه 5 فروردين 1395برچسب:انجمن,ادبی,مولانا,سنگان,مثنوی,معنوی, | 16:4 | نويسنده : مولانا سنگان |

با سلام و ادب

بازدید کننده گرامی برای استفاده راحت تر از وبلاگ به فهرست موضوعی  و آرشیو در طرفین صفحه مراجعه کنید.

 

 

 

 

 

 

 

 



تاريخ : یک شنبه 23 اسفند 1399برچسب:انجمن,ادبی,مولانا,سنگان,مثنوی,معنوی, | 17:2 | نويسنده : مولانا سنگان |
صفحه قبل 1 صفحه بعد